
اما به نظر می آید کار مشکلي باشد نه ؟
بله البته که اینطور است وقتي شما به همراه ارکستر تانگو اجرا مي كنيد بايد استيل نوازندگیتان را تا حدی ( با وضعیت جديد ) تطبیق بدهيد. 60 نوازنده ی ديگر هستند که بايد به آنها بپيونديد اما در پایین کار نتیجه ی آن واقعاً رضایت بخش است. زماني که صداي سيمها را با همديگر ميشنويد بسیار لذت بخش است.
آثار اجرايي شما چگونه است؟
آواز ها شامل سولئا ميشوند که از آلبوم agua dolse و با تنظيمي از آمارگوس نشات گرفتند. بعد از آن يک الگرياس بسیار زيبا مي آيد، که به اجرای نغمه های ترکي که از آلبوم Paseo de los castaños برگرفته شدند پرداختم. من هيچ گاه اين آهنگ را به شکل زنده اجرا نكردم چون که آن را براي آلبومم به همراه ارکستر ساختم و اکنون که به آن گوش ميدهم به خودم ميگويم "البته که همينطور است". اين را ميتوان يک نوع راضي بودن ناميد و البته اين کار به تلاش زيادي نياز دارد اولين بار که آن را به همراه ارکستر 80 نفری بارسلون اجرا کردم به خودم گفتم : خداي من، در کنار اين ارکستر مورچه ای بيش نيستم اما تجربه بسیار جالبي بود و لذت ميبردم که موسیقی خودم را آنجا میشنیدم. باورتان ميشود!؟ وقتي خودتان را وقف گیتارتان مي كنيد سوناريته كاملا تغییر پيدا مي كند.
آيا اين شما را ترغیب مي كند که شاخه هاي جديدي از موسیقی را بر روي گیتارتان پيدا کنيد؟
اين بيش هر چيز مرا ترغیب مي كند که به خاطر ديگر آهنگسازان روی اين موسیقی وقت بگذارم البته واضح است شما نمیتوانید فقط کاري را که دوست داريد انجام دهيد. آنها پارتيتور قطعات خود را در اختیار دارند ولي شما نداريد و نمیتوانید به شکل موزیکال بداهه نوازي کنيد تنها ميتوانيد ريتمها را بداهه نوازي کنيد تا زماني که در مسير درست قرار بگيريد. فلامنکو انچه که بايد دارا باشد ديسيپلين است. امارگوس به من مي گفت بيا من ميخواهم يک تنظیم برای تو انجام داده و آنرا در اختیارت قرار دهم اما تو بايد آن را نت به نت کپي کني اين به اين مفهوم است که نميتوانم در موسیقی فلامنکو بيشتر از سه کمپاس را عين هم بنويسم چرا که موجب بی نظمی ميشود. من ميتوانم بولرياس را با دو پالمرو اجرا کنم و سپس يک فالستا و يکي ديگر و سپس چيزهای اطراف آن را تغییر بدهم و ما به اين چيز عادت کرديم ارتباط آنها با يک نگاه معلوم ميشود.

برگرديم به آلبوم agua dolse فرضیه زيادي از اين آلبوم را آواز تشكيل مي دهد در مورد بيوگرافي هر يک از خوانندگاني که در اين آلبوم با شما کار کردند صحبت کنيد؟
همه ما ميدانيم که پوتيتو يک خوانندي ريتميک شگفت انگيز است و در میان جوانان يکي از افرادي است که به سبک خيتانو ها آواز ميخواند. گوآديانا ديگر خواننديست که به زودي او را خواهيم شناخت همچنین که او خودش را اکنون شناخته است. ساليان سال است که او را ميشناسم در حوزه موسیقی فلامنکو يک فوق ستاره است و دارای صدايي بسیار خاص و خالص است. من از اين کسرت گرايي که بين پوتیتو وجود دارد خيلي خوشم مي آيد در حقيقت نتیجه ی آن دو روش متفاوت در خوانندگي به همراه يک گیتار است. من ( در آلبوم agua dolse ) خسته ام بعد از اين همه تکنوازی، جزئيات و موسیقی سازي يادي از آواز بکنم. به نظر من آزمون واقعي که از يک اجرا كننده صحنه (کنسرتيست) بايد به عمل بيايد همراهي با رقص و آواز است که يادگيری آن زمان زيادي میطلبد. فلامنکو تنها تکنوازی يا همراهي با آواز يا همراهي با رقص نيست بلکه مخلوطي از همه آنهاست. من خواستم که همراهي با آواز از يادم نرود و از روی فروتني ميگويم: " بيا من براي تو مينوازم و ملودي هايم را طوري اجرا ميکنم که تو آواز بخواني " در طرف ديگر قضیه دختر من قرار دارد که شخص بسیار خاصي است و از نگاه من صداي بسیار زيبايي دارد که به راحتي کوک ميشود. اگر در آينده او بخواهد اين کار را ادامه بدهد با تمام وجود او را کمک خواهم کرد.

ايا براي او آينده اي روشن در موسیقی فلامنکو مي بينيد؟
خوب بايد خودش تصميم بگيرد که خوشش می آید يا نه. اينجا هيچ کسي ديگري را مجبور به انجام کاري نميکند من موقعی که خردسال بودم کسي مرا مجبور نکرد. با اين سنني که الان دارم اگه از گیتار خوشم نيامده بود ... از هم دوره اي هاي من خيلي ها بودند که از صحنه محو شدند چون خود را راحت کرده و به اجرای چند اکورد بسنده کردند شاگردني دارند و امرار معاش مي کنند و همين برایشان کافي است، دنبال پروژه مشکل تر نيستند. من موسیقیم را دوست دارم گیتارم را دوست دارم و اين شما را هميشه زنده نگاه ميدارد، ذهنتان را زنده نگاه ميدارد.
زمان مي گذرد و خودتان را باور نميکنيد و هميشه منتظر وقایعی که پيش رويتان هستند هستيد : اين گیتاريستي که جز مينوازد، دوست دارم با او بنوازم و آهنگهايش را ياد بگيرم و حتي ضبط کنم.